تفأل یک منتقد به فال حافظ
بصیر | سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ
چنین حکایت کرده اند راویان شیرین سخن و طوطیان شکرشکن که روزی منتقدی که از مذاکرات شیخ حسن همی لرزندی و از کردار شیخ به تنگ آمدندی, خواستندی انتقادی کنندی و ازین رو به حافظ تفألی زنندی و حافظ در تفألش چنین بدو گفتندی که :
گفتم غم تو دارم ... | گفتا به جهنم ... | ||||
گفتــم ز مـــهـــرورزان رسم وفـا بیـامـوز | گفـتــا بـرو جــهـنـم راه دگـر نـدارد | ||||
گفتــم کـه تیتر یـکّی در سایتی چون یاهو | گفتا که راست گویی؟ آخ جون او درآمد | ||||
گفتم که من می لرزم از جان کری و اشتون | گفتا که ای ترسو، اونها که ترس ندارند | ||||
گفتــم توافقـا چـی؟ من از اونـا می ترسـم | گفتــا که به جهنم حرف دگر ندارم | ||||
گفتــم زبان تندت کـی عـزم صـلـح دارد؟ | گفتــا جهنم آنجاست ربطی به تو ندارد | ||||
گفتــم چرا جهنم؟ آنجا که گرم و داغ است | گفتـا جهنم است خب چون و چرا ندارد | ||||
گفتــم کـه ای حافـظ، منتـقـدی تـو الآن؟ | گفتـا غلـط کنـم من، حرف دگـر ندارم |
با اجازه از شاعر : یک منتقد