خاطره ای تلـخ و ناگفته از همسر شهیـد احمـدی روشن
بصیر | دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ب.ظ
خاطره ای تلـخ و ناگفته از همسر شهیـد احمـدی روشن
یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی ..خاطره ای تلـخ و ناگفته از همسر شهیـد احمـدی روشن یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی ... سر قبر نشسته بودم باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن …. از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره… ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی … باران می بارید شبی که خاکش می کردی
- ۹۳/۰۳/۰۵